سري توسرا



 


بعد از 1200 سال بعد از حضرت نوح حضرت ابراهيم عليه السلام به دنيا امدند .


بعد از حضرت نوح نسل موحد بوجود امدند ولي بازهم بواسطه ي وسوسه نفس و ابليس دوباره بت پرستي رواج پيدا کرد .


برخي از پيشگويان به پادشاه زمان ابراهيم گفتند فرزندي متولد خواهد شد که دشمن تو خواهد شد و لذا تقل است که مادر ايشان به غاري پناه برد و فرزندش را آنجا به دنيا اورد و چند سالي آنجا بود .


داستان ابراهيم در قرآن از سنين نوجواني شروع مي شود از ماجراي آزر که واژه ي« اب» براي او بکار مي رود که به پدر و پدر بزرگ و عمو گفت مي شود


أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِل?هَکَ وَ إِل?هَ آبَائِکَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِل?هاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌ (133)


آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد ، حاضر بوديد ؟ هنگامى كه به پسران خود گفت : « پس از من ، چه را خواهيد پرستيد ؟ » گفتند : « معبود تو ، و معبود پدرانت ، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه را مى‏پرستيم ; و در برابر او تسليم هستيم . »


?البقرة، 133?


 


آزر عموي ابراهيم بود چرا که وهن به مقام پيامبر بود که پدر او کافر باشد .


آزر بت پرست و بت تراش بود و ابراهيم عموي خود را نصيحت کرد که اين بت نمي تواند هيچ اثري داشته باشد و اين سخنان را در سن نوجواني بيان مي کرد و ايشان از همان ابتدا حنيف بود . يعني دين يکتا پرستي داشت .


وَإِذ? قَالَ إِب?رَ?هِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَص?نَامًا ءَالِهَةً إِنِّي? أَرَى?كَ وَقَو?مَكَ فِي ضَلَ?ل? مُّبِين? 74


وَكَذَ?لِكَ نُرِي? إِب?رَ?هِيمَ مَلَكُوتَ ?لسَّمَ?وَ?تِ وَ?ل?أَر?ضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ?ل?مُوقِنِينَ


ملکوت چيست ؟ باطن اشياء را ملکوت مي گويند و شامل همه چيز مي شود و البته هميشه شامل انسان ها خوب نمي شود و گاهي انسان هاي بد هم با رياضت ها و عنايت خدا براي درس گرفتن مي توانند ملکوت را ببينند . و اين ملکوت با ذهن نيست بلکه واقعيت را مي بينيم .


فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‌ (83)


پس [ شكوهمند و ] پاك است آن كسى كه ملكوت هر چيزى در دست اوست ، و به سوى اوست كه بازگردانيده مى‏شويد .


?يس‏، 83?


 


ابراهيم وقتي ستاره را ديده گفت اين رب من است و در روايت داريم ملکوت اشياء هفتاد مرتبه از خود ان با عظمت تر است و بعد ملکوت ماه را ديد و گفت ماه خداي من است ووقتي خورشيد را ديد گفت اين خداي من است


فَلَمَّا جَنَّ عَلَي?هِ ?لَّي?لُ رَءَا كَو?كَب?ا? قَالَ هَ?ذَا رَبِّي? فَلَمَّا? أَفَلَ قَالَ لَا? أُحِبُّ ?ل?أ?فِلِينَ 76


فَلَمَّا رَءَا ?ل?قَمَرَ بَازِغ?ا قَالَ هَ?ذَا رَبِّي? فَلَمَّا? أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّم? يَه?دِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ?ل?قَو?مِ ?لضَّا?لِّينَ


و چون تازه ابراهيم با ملکوت آشنا شده بود اينها برايش عحيب بود


البته اگر مومنين به درجه يقين برسند مي توانند ملکوت را ببينند .


كَلَّا لَو? تَع?لَمُونَ عِل?مَ ?ل?يَقِينِ لَتَرَوُنَّ ?ل?جَحِيمَ 


و وقتي اين وضوح در وجو خدا را در عالم حضرت ابراهيم مي ديد تعجب مي کرد که مردم خدا را نمي بينند .


إِنِّي وَجَّه?تُ وَج?هِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ?لسَّمَ?وَ?تِ وَ?ل?أَر?ضَ حَنِيف?ا? وَمَا? أَنَا? مِنَ ?ل?مُش?رِكِينَ 79


وَحَا?جَّهُ? قَو?مُهُ?? قَالَ أَتُحَـ??جُّو?نِّي فِي ?للَّهِ وَقَد? هَدَى?نِ? وَلَا? أَخَافُ مَا تُش?رِكُونَ بِهِ?? إِلَّا? أَن يَشَا?ءَ رَبِّي شَي?ـ??ا? وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَي?ءٍ عِل?مًا? أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ


وقتي مردم بيرون شهر رفتند ابراهيم بت ها را شکست .


وَتَ?للَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَص?نَ?مَكُم بَع?دَ أَن تُوَلُّواْ مُد?بِرِينَ 57


فَجَعَلَهُم? جُذَ?ذًا إِلَّا كَبِير?ا لَّهُم? لَعَلَّهُم? إِلَي?هِ يَر?جِعُونَ 58


قَالُواْ مَن فَعَلَ هَ?ذَا بِـ?َالِهَتِنَا? إِنَّهُ? لَمِنَ ?لظَّـ?لِمِينَ 59


قَالُواْ سَمِع?نَا فَت?ى يَذ?كُرُهُم? يُقَالُ لَهُ?? إِب?رَ?هِيمُ 60


قَالُواْ فَأ?تُواْ بِهِ? عَلَى?? أَع?يُنِ ?لنَّاسِ لَعَلَّهُم? يَش?هَدُونَ 61


قَالُو?اْ ءَأَنتَ فَعَل?تَ هَ?ذَا بِـ?َالِهَتِنَا يَـ??إِب?رَ?هِيمُ 62


قَالَ بَل? فَعَلَهُ? كَبِيرُهُم? هَ?ذَا فَس?ـ?َلُوهُم? إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ 63


فَرَجَعُو?اْ إِلَى?? أَنفُسِهِم? فَقَالُو?اْ إِنَّكُم? أَنتُمُ ?لظَّـ?لِمُونَ 64


ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَى? رُءُوسِهِم? لَقَد? عَلِم?تَ مَا هَـ??ؤُلَا?ءِ يَنطِقُونَ 65


قَالَ أَفَتَع?بُدُونَ مِن دُونِ ?للَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُم? شَي?ـ??ا وَلَا يَضُرُّكُم? 66


أُفّ? لَّكُم? وَلِمَا تَع?بُدُونَ مِن دُونِ ?للَّهِ? أَفَلَا تَع?قِلُونَ 67


قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَ?نصُرُو?اْ ءَالِهَتَكُم? إِن كُنتُم? فَ?عِلِينَ


ابراهيم گفت بت بزرگ شکسته وآنها گفتند چطور سنگ مي تواند حرکت کند و ابراهيم گفت : شما چرا خدايي را مي پرستيد که قدرت دفاع از خود را ندارد و نمي تواند سخن بگويد و تا مي خواستند به خود بيايند گفته شد اين حرف ها را ابراهيم را بسوزانيد و آتش بزرگي فراهم شد و روش انداختن توسط منجنيق هم بوسيله ي شيطان اموزش داده شد همه آمدند به کمک ابراهيم و ابراهيم کمک هيچ کس را قبول نکرد .


و آتش براي ابراهيم سلامت شد


قُل?نَا يَ?نَارُ كُونِي بَر?د?ا وَسَلَ?مًا عَلَى?? إِب?رَ?هِيمَ


اخلاص را بايد از ابراهيم آموخت نه ترسي غير از خدا داشته باشيم و نه اميدي به کسي تا سلامت نصيب ما شود .


الا ان اولياء الله لا خوف عليهم ولاهم يحزنون .


بعد از اين ماجرا يک مناظره بين نمرود و ابراهيم صورت گرفت بعد از اينکه قدرت خداي ابراهيم نمايان شد .


أَلَم? تَرَ إِلَى ?لَّذِي حَا?جَّ إِب?رَ?هِـ?مَ فِي رَبِّهِ?? أَن? ءَاتَى?هُ ?للَّهُ ?ل?مُل?كَ إِذ? قَالَ إِب?رَ?هِـ?مُ رَبِّيَ ?لَّذِي يُح?يِ? وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا? أُح?يِ? وَأُمِيتُ? قَالَ إِب?رَ?هِـ?مُ فَإِنَّ ?للَّهَ يَأ?تِي بِ?لشَّم?سِ مِنَ ?ل?مَش?رِقِ فَأ?تِ بِهَا مِنَ ?ل?مَغ?رِبِ فَبُهِتَ ?لَّذِي كَفَرَ? وَ?للَّهُ لَا يَه?دِي ?ل?قَو?مَ ?لظَّـ?لِمِينَ 258بقره


آيا [با ديد? عبرت] ننگريستى به كسى كه چون خدا او را پادشاهى داده بود [از روى كبر و غرور] با ابراهيم دربار? پروردگارش به مجادله و ستيز و گفتگوى بى منطق پرداخت ؟! هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارم كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند [او] گفت: من هم زنده مى كنم و مى ميرانم [و براى مشتبه كردن كار بر مردم، دستور داد دو زندانى محكوم را حاضر كردند، يكى را آزاد و ديگرى را كشت ] ابراهيم [براى بستن راه مغالطه و تزوير به روى دشمن] گفت: مسلماً خدا خورشيد را از مشرق بيرون مى آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنكه كافر شده بود، متحير و مبهوت شد و خدا گروه ستمگر را [به خاطر ، ستم، پافشارى بر عناد و لجاجشان] هدايت نمى كند


بعد از اين ديگر به ابراهيم کاري نداشتند و ازدواج کرد ايشان باساره که مشکل داشت و نمي توانست بچه دارد شود و تا سن 90 سالگي ابراهيم فرزند دارد نشد و در نود سالگي ساره کنيزي داشت به نام هاجر و ابراهيم با او ازدواج کرد و در سن نود و دو سه سالکي ايشان بچه دار شد و ساره حس حسادت نگي او رشد کرد و بهانه مي گرفت و خدا به ابراهيم فرمود : فرزند و مادرش را بردار و ببر به کنار کعبه که بيابان بود و قرار بود هاجر و اسماعيل از سرزمين خوش آب و هواي دمشق و شامات به بيايان بي آب و علف ببرد و آن ها را آنجا برد و برگشت ، خانه ي کعبه هم تقريبا ويران شده بود و رج هاي پايين آن مانده بود .


رَّبَّنَا? إِنِّي? أَس?كَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَي?رِ ذِي زَر?عٍ عِندَ بَي?تِكَ ?ل?مُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ?لصَّلَو?ةَ فَ?ج?عَل? أَف?ـ?ِدَة? مِّنَ ?لنَّاسِ تَه?وِي? إِلَي?هِم? وَ?ر?زُق?هُم مِّنَ ?لثَّمَرَ?تِ لَعَلَّهُم? يَش?كُرُونَ 37 ايراهيم


فقط ابراهيم براي آنها دعا کرد و نکته ي عجيب ماجرا اين است که هاجر نسبت به اين ماجرا هيچ اعتراضي نکرد و نگفت حالا که مي خواهيم برويم از اين شهر برويم يه جاي خوش آب و هوا بلکه آمدند در يک سرزمين غير ذي ذرع بود يعني اصلا قابل کشاورزي نبود نه اينکه کشاورزي نشده بود .


حضرت هاجر اسماعيل را گذاشت در زير سايه ديوار که بعد ها شد هجر اسماعيل و بعدها اسماعيل در آنجا براي خود خانه ساخت و هاجر رفت به دنبال آب و رفت سر يه کو احساس کرد آنجا آب است و دويد سر کوه و باز سر آن کوه ديگر سراب ديد و دويد و هفت بار طبق وظيف دويد بين اين دو تا کوه و عقل هم اقتضا مي کرد نرود ولي طبق وظيفه مي دويد و يک وقت ديد صداي گره بچه قطع شده است ديد از زير پاي اسماعيل دارد اب مي ايد و گفت زم زم يعني آهسته آهسته بيا .


و وقتي انجا آب امد و پرنده ها دور آن مي چرخيدند و کاروان ها به همين واسطه به آنجا امدند آنجا تبديل شد به يک روستا .


و براي اين تلاش ها حج شد جزء اصول و شعائر و سنت هاي الهي شد .


إِنَّ ?لصَّفَا وَ?ل?مَر?وَةَ مِن شَعَا?ئِرِ ?للَّهِ? فَمَن? حَجَّ ?ل?بَي?تَ أَوِ ?ع?تَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَي?هِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا? وَمَن تَطَوَّعَ خَي?ر?ا فَإِنَّ ?للَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ


کار خالصانه ي هاجر باعث شد اين کار ماندگار شود و همه ي مسلمان آن را تکرار کنند( البته الان شرايط رفاهي وجود دارد ولي بايد دويد به ياد هاجر ) و هر کاري خالصانه باشد ماندگار مي شود .


جايي که اسماعيل خوابيده بود شد بيت الله و حجر اسماعيل را بايد در طواف دور زد و جايي که ابراهيم ايستاد براي ساخت کعبه شد مقام ابراهيم و مصلي شد .


اسماعيل بزرگ شد و ابراهيم بعد از سالها بر مي گردد و در خواب مي بيند سر فرزند خود را دارد ذبح مي کند .


 وقتي براي اسماعيل مطرح مي کند اسماعيل گفت :


فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ?لسَّع?يَ قَالَ يَ?بُنَيَّ إِنِّي? أَرَى? فِي ?ل?مَنَامِ أَنِّي? أَذ?بَحُكَ فَ?نظُر? مَاذَا تَرَى?? قَالَ يَـ??أَبَتِ ?ف?عَل? مَا تُؤ?مَرُ? سَتَجِدُنِي? إِن شَا?ءَ ?للَّهُ مِنَ ?لصَّـ?بِرِينَ


اسماعيل با مهرباني گفت يا ابت ! آنچا به تو دستور داده شده انجام بده ! آدم تعجب مي کند از اين اطاعت پذيري و فرمود ان شاء الله من را از صابرين خواهي يافت و حتي در روايات داريم فرمود چشمان من را ببند تا محبت فرزند و پدري در تو اثر نگذارد تا بتواني سريع اين کار را انجام دهي .


ابراهيم اسماعيل دوازده ساله را براي بريدن سرش برد و چاقوي تيز را زير گلوي اسماعيل برد و کشيد ولي نبريد و چند بار تکرار کرد و نبريد و چاقو را پرتاپ کرد به سنگ خود و سنگ شکافت .


وحي امد ابراهيم بسه ما مي خواستيم تو را آزمايش کنيم چقدر حاضري سر دين خود تحمل کني و تا کجا اطاعت پذيري دارد .


درس اين براي ما اين است که اگر نتوانيم براي دين داري و اطاعت پذيري هزينه بدهيم در واقع در امتحانات اطاعت پذيري قبول نشده ايم . ابراهيم با جان خودش آزمايش شد و سر بلند آمد و با جان بچه اش آزمايش شد و سر بلند بيرون آمد و فرمود .


وَفَدَي?نَ?هُ بِذِب?حٍ عَظِيم?


بعد از اين ازمايش برگشت پيش ساره در شهر خودش


ايشان به شدت مهمان دوست بود و روزي ديد چند نفر جوان آمدند و آنها را دعوت کرد به داخل خانه و گوسفندي براي آنها سر بريد و پخت و آورد و براي چهار نفر يک گوسفند گشت و آورد !


هَل? أَتَى?كَ حَدِيثُ ضَي?فِ إِب?رَ?هِيمَ ?ل?مُك?رَمِينَ 24


إِذ? دَخَلُواْ عَلَي?هِ فَقَالُواْ سَلَ?م?ا? قَالَ سَلَ?م? قَو?م? مُّنكَرُونَ 25


فَرَاغَ إِلَى?? أَه?لِهِ? فَجَا?ءَ بِعِج?ل? سَمِين? 26


فَقَرَّبَهُ?? إِلَي?هِم? قَالَ أَلَا تَأ?كُلُونَ 27


فَأَو?جَسَ مِن?هُم? خِيفَة?? قَالُواْ لَا تَخَف?? وَبَشَّرُوهُ بِغُلَ?مٍ عَلِيم?


 حضرت ابراهيم از غذا نخوردن آنها تعجب کرد و آنها گفتند ما فرشتگان خدا هستيم و براي دو کار آمديم ، دو خبر يکي اينکه قرار است تو بچه دار شوي ! (ابراهيم 113 ساله است ) ساره تا اين حرف را شنيد خندش گرفت و گفت من در جواني نازا بودم و حالا با اين سن و شوهر پير مي خواهم بچه دارد شوم !


فَأَق?بَلَتِ ?م?رَأَتُهُ? فِي صَرَّة? فَصَكَّت? وَج?هَهَا وَقَالَت? عَجُوزٌ عَقِيم?


گفتند: اين امر خداست و اسحاق به ابراهيم از طريق ساره بخشيده شد (البته ابراهيم بعدها دو بار ديگر ازدواج کرد و از هر همسري شش بچه آورد و در مجموع 14 فرزند داشت و مجموعه 4 سال عمر کرد )


قَالُواْ كَذَ?لِكِ قَالَ رَبُّكِ? إِنَّهُ? هُوَ ?ل?حَكِيمُ ?ل?عَلِيمُ 30


 


کسي که خالصانه عمل کند عمل او اثر ابدي خواهد داشت و رفتار ساره توبيخ شد و خدا به هاجر گفت برو آن سر دنيا در بيابان و اعتراض نکرد و به ساره گفته شد تو بچه دارد مي شوي و شک کرد و اين نشان مي دهد مهم در بودن با امام تبعيت است نه بودن کنار او خيلي ها کنار امام بودند ولي تابع نبودند و برخي ادعاي ياري براي امام زمان دارند ولي تابع محض نيستند و امام زمان عليه السلام امثال هاجر را مي خواهند .


برخي از پيامبران از برخي ديگر برتر هستند و اين به اختلاف سطح درک از خدا بر مي گردد (تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض )


حضرت ابراهيم عليه السلام هم به خاطر همين درک بالاتر جزو پيامبران برگزيده خدا بود .


و براي کامل شدن اين خدا خواهي بايد گردن تمام چيز هايي که غير خدا مي خواهد را بايد ببرد و ازآن دل بکند .


بعد از اينکه حضرت ابراهيم بعد از جريان سربريدن حضرت اسماعيل از آنها جدا شدن دوباره مامور شدن نزد آنها برگردد و کعبه را که در زمان حضرت نوح در طوفان خراب شده بود را بنا کند و با کمک اسماعيل آن را بنا کردند .


و از خدا در خواست کرد مناسک را به انها بياموزد


إِذ? يَر?فَعُ إِب?رَ?هِـ?مُ ?ل?قَوَاعِدَ مِنَ ?ل?بَي?تِ وَإِس?مَ?عِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّل? مِنَّا?? إِنَّكَ أَنتَ ?لسَّمِيعُ ?ل?عَلِيمُ 127


رَبَّنَا وَ?ج?عَل?نَا مُس?لِمَي?نِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا? أُمَّة? مُّس?لِمَة? لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُب? عَلَي?نَا?? إِنَّكَ أَنتَ ?لتَّوَّابُ ?لرَّحِيمُ


و اصلا حج به اين نام نام گذاري شد چون بايد قصد کني براي کاري که جدا شدن از هر چه غير از خداست .


و وقتي در مراسم حج هستيم بايد مانند ابراهيم و هاجر و اسماعيل فقط خدا را ديد و اين نماد اخلاص است .


إِذ? بَوَّأ?نَا لِإِب?رَ?هِيمَ مَكَانَ ?ل?بَي?تِ أَن لَّا تُش?رِك? بِي شَي?ـ??ا وَطَهِّر? بَي?تِيَ لِلطَّا?ئِفِينَ وَ?ل?قَا?ئِمِينَ وَ?لرُّكَّعِ ?لسُّجُودِ


ابراهيم عليه السلام از جانب خدا آمد اين را آمد بگويد بايد بت ظاهري و بت باطني که علاقه ها است را بايد شکست حتي اين بت اگر خانواده و فرزند باشد و حتي اگر اين بت پدر باشد و علاقه هاي اجتماعي لذا وقتيابراهيم بت شکن مي گوييم يعني هم بت ظاهر و هم بت باطن را شکست ، لذا در طواف کعبه بايد حواسمان باشد کعبه فقط يک نشان است و بايد معنا و مفهوم حج را در ک کرد .


دعاي ابراهيم اين بود که خدايا مناسک را به ما بياموز و به سمت ما بازگشت ويژه داشته باش .


لو علم المدبرون کيف اشتياقي بهم لماتوا شوقا


اگر مجنون دل شوريده اي داشت دل ليلي از او شوريده تر بيد


 


حضرت ابراهيم عليه السلام براي ساختن ديوار کعبه روي سنگي مي رفت و اين جايگاه ويژه اي شد براي نماز خواندن


وَإِذ? جَعَل?نَا ?ل?بَي?تَ مَثَابَة? لِّلنَّاسِ وَأَم?ن?ا وَ?تَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِب?رَ?هِـ?مَ مُصَلّ?ى? وَعَهِد?نَا? إِلَى?? إِب?رَ?هِـ?مَ وَإِس?مَ?عِيلَ أَن طَهِّرَا بَي?تِيَ لِلطَّا?ئِفِينَ وَ?ل?عَ?كِفِينَ وَ?لرُّكَّعِ ?لسُّجُودِ 125


وَإِذ? قَالَ إِب?رَ?هِـ?مُ رَبِّ ?ج?عَل? هَ?ذَا بَلَدًا ءَامِن?ا وَ?ر?زُق? أَه?لَهُ? مِنَ ?لثَّمَرَ?تِ مَن? ءَامَنَ مِن?هُم بِ?للَّهِ وَ?ل?يَو?مِ ?ل?أ?خِرِ? قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ? قَلِيل?ا ثُمَّ أَض?طَرُّهُ?? إِلَى? عَذَابِ ?لنَّارِ? وَبِئ?سَ ?ل?مَصِير


 


حال بعد از همه ي اين امتحانات خداوند ابراهيم را از مقام ولي ظاهري به مقام ولايت باطني هم رسيد يعني به مقامي رسيد که مي توانست هدايت باطني داشته باشد .


إِذِ ?ب?تَلَى?? إِب?رَ?هِـ?مَ رَبُّهُ? بِكَلِمَ?ت? فَأَتَمَّهُنَّ? قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَام?ا? قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي? قَالَ لَا يَنَالُ عَه?دِي ?لظَّـ?لِمِينَ


اصحاب کنار امام معصوم عليه السلام نشسته بودند و سؤال کردند ؟ يا رسول الله خدا در قرآن مي فرمايد : فتلقي آدم ربه بکلمات فتاب عليه . اين کلماتي که ادم دريافت کرد چه بود ؟ فرمودند : نام اصحاب پنج تن آل عبا . و راوي از امام صادق عليه السلام سؤال کرد يابن رسول الله پس اين کلماتي که ابراهيم با آن امتحان چه بود و چه فرقي با آن کلمات تلقين شده به ادم دارد ؟ امام فرمودند : خداوند ابراهيم را با معرفت اين پنج تن امتحان کرد .


لا ينال عهدي الظالمين يعني چه ؟


خداوند قانونش براي رسيدن به امامت امت ظالم نبودن است و بايد همه ي بت هاي ظاهري و باطني را شکست که در نفس ماست را بايد از بين برد .


ابراهيم محدوديت هاي نفس خود را از بين برد و داراي يک وسعت در ادراک شد که در واقع نفس ما همان مدارج ادراکي ما از عالم است ، وقتي از کار بد پشيمان مي شويم نفس لوامه مي شود ووقتي نفس به آن الهام مي شود نفس ملهمه مي شود و وقتي به درجه تسليم مي رسد داراي نفس مطمئنه مي شود .


انسان وقتي درست اهل بيت عليهم السلام را بشناسد و خود را به جايگاه اهل بيت عليهم السلام نزديک کند داراي نفس مطئنه مي شود .


علامه طباطبايي مي فرمايند : اگر ما دقت کنيم متوجه مي شويم دعا کننده ابراهيم است و اين نعمت امامت در صد سال دوم سنشان به ايشان داده شد


مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُول?ئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ‌ (229)


و كسانى كه از حدود [ احكام ] الهى كنند ، آنان همان ستمكارانند .


?البقرة، 229?


مي توان نسل ابراهيم را به سه دسته تقسيم کرد :


·    کساني که از ابتدا تاانتها گناه کار بودند


·    کساني که اول پاک بودند ولي بعدا گناه کار شدند


·    کساني که اول گناه کار بودند ولي بعدا پاک شدند و معصوم شدند


·    کساني که از ابتدا تا انتها معصوم بودند.


گروه اول از دعاي ابراهيم يقينا خارج هستند و گروه دوم هم خارجند و دعاي ابراهيم شامل گروه سوم و چهارم مي شود و خداوند با جمله لا ينال عهدي الظالمين گروه سوم را خارج مي کند لذا کسي مي تواند امام مي شود که از آغاز تا پايان عمرش حتي يک دانه گناه هم نداشته باشد .


و بايد توجه داشته باشيم که ابراهيم رسول بود و بعد از تمام امتحانات به مقام امامت رسيد .


 


فرق امام و رسول اين است :


*رسول هادي است و امام ايصال به مطلوب مي کند يعني به جاي آدرس دادن تو را سوار ماشين مي کند و به مقصد مي رساند


*رسول هدايت ظاهري دارد و امام هدايت باطني هم دارد


 


هر کدام از ما در مسير محيت و ولايت اهل بيت عليهم السلام قرار بگيرد و از دستورات آنها اطاعت کند و مانند ابراهيم از محدوديت هاي ظاهري و باطني خود فرار کند مي تواند ولي خدا شود و اين امکان براي همه ي انسان ها فراهم است .


 


 


 


 


حضرت نوح :


اولين پيامبر جهان شمول بعد از حضرت ادم حضرت نوح است البته درست است که رسالت ايشان جهان شمول است ولي انسان هاي زيادي در دنيا وجود نداشتند و لذا ايشان اولين پيامبر اولوالعزم بودند .


حضرت نوح در عصر ي به پيامبر ي مبعوث مي شود که بت پرستي رواج پيدا کرده بود و بت پرستي ناشي از حس پرستش در وجود انسان است که نيازهايي که انسان دارد را مي خواهد با کرنش کردن بر طرف کند البته خالق را خدا مي دانستند ولي مدبر و تقسيم روزي و حوادث طبيعي را بت مي دانستند وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ‌ ( لقمان 25)


و اگر از آنها بپرسى : « چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است ؟ مسلّماً خواهند گفت : « خدا . » بگو : « ستايش از آنِ خداست » ولى بيشترشان نمى‏دانند


 


حضرت نوح با انذار تبليغ خود را شروع کرد .


إِنَّا? أَر?سَل?نَا نُوحًا إِلَى? قَو?مِهِ?? أَن? أَنذِر? قَو?مَكَ مِن قَب?لِ أَن يَأ?تِيَهُم? عَذَابٌ أَلِيم? 1


قَالَ يَ?قَو?مِ إِنِّي لَكُم? نَذِير? مُّبِينٌ 2


أَنِ ?ع?بُدُواْ ?للَّهَ وَ?تَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ


 نوح به مردم فرمود عبد خدا شويد يعني اراده ي خود را با اراده ي خدا هموار کنيد .


و تقوا داشته باشيد يعني حفظ کنيد خدا را و دستورات اورا


و از دستورات من تبعيت کنيد .


وقتي اين سه دستور را رعايت کرديم اتفاقي که مي افتد اين است :


يَغ?فِر? لَكُم مِّن ذُنُوبِكُم? وَيُؤَخِّر?كُم? إِلَى?? أَجَل? مُّسَمًّى? إِنَّ أَجَلَ ?للَّهِ إِذَا جَا?ءَ لَا يُؤَخَّرُ? لَو? كُنتُم? تَع?لَمُونَ


گناهاني که کرده ايد و هر کدام باعث اتفاقاتي در زندگي شما شده اند را بر طرف مي کنم و دنباله هاي کوتاهي هاي شما را بر مي دارم


براي همين دواي خيلي از نداري ها و شکست ها استغفار است


اللهم اغفر لي الذنوب التي .


زَيْنَ اَلْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُغَيِّرُ اَلنِّعَمَ اَلْبَغْيُ عَلَى اَلنَّاسِ وَ اََّوَالُ عَنِ اَلْعَادَةِ فِي اَلْخَيْرِ وَ اِصْطِنَاعِ اَلْمَعْرُوفِ وَ كُفْرَانُ اَلنِّعَمِ وَ تَرْكُ اَلشُّكْرِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ - إِنَّ اَللّ?هَ لا? يُغَيِّرُ م?ا بِقَوْمٍ حَتّ?ى يُغَيِّرُوا م?ا بِأَنْفُسِهِمْ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُورِثُ اَلنَّدَمَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللَّهُ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ لا? تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللّ?هُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ قَابِيلَ حِينَ قَتَلَ أَخَاهُ هَابِيلَ فَعَجَزَ عَنْ دَفْنِهِ فَسَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ اَلنّ?ادِمِينَ وَ تَرْكُ صِلَةِ اَلْقَرَابَةِ حَتَّى يَسْتَغْنُوا وَ تَرْكُ اَلصَّلاَةِ حَتَّى يَخْرُجَ وَقْتُهَا وَ تَرْكُ اَلْوَصِيَّةِ وَ رَدِّ اَلْمَظَالِمِ وَ مَنْعُ اََّكَاةِ حَتَّى يَحْضُرَ اَلْمَوْتُ وَ يَنْغَلِقَ اَللِّسَانُ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُنْزِلُ اَلنِّقَمَ عِصْيَانُ اَلْعَارِفِ بِالْبَغْيِ وَ اَلتَّطَاوُلُ عَلَى اَلنَّاسِ وَ اَلاِسْتِهْزَاءُ بِهِمْ وَ اَلسُّخْرِيَّةُ مِنْهُمْ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَدْفَعُ اَلْقِسَمَ إِظْهَارُ اَلاِفْتِقَارِ وَ اَلنَّوْمُ عَنِ اَلْعَتَمَةِ وَ عَنْ صَلاَةِ اَلْغَدَاةِ وَ اِسْتِحْقَارُ اَلنِّعَمِ وَ شَكْوَى اَلْمَعْبُودِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَهْتِكُ اَلْعِصَمَ شُرْبُ اَلْخَمْرِ وَ اَللَّعِبُ بِالْقِمَارِ وَ تَعَاطِي مَا يُضْحِكُ اَلنَّاسَ مِنَ اَللَّغْوِ وَ اَلْمِزَاحِ وَ ذِكْرُ عُيُوبِ اَلنَّاسِ وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ اَلرَّيْبِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُنْزِلُ اَلْبَلاَءَ تَرْكُ إِغَاثَةِ اَلْمَلْهُوفِ وَ تَرْكُ مُعَاوَنَةِ اَلْمَظْلُومِ وَ تَضْيِيعُ اَلْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيِ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُدِيلُ اَلْأَعْدَاءَ اَلْمُجَاهَرَةُ بِالظُّلْمِ وَ إِعْلاَنُ اَلْفُجُورِ وَ إِبَاحَةُ اَلْمَحْظُورِ وَ عِصْيَانُ اَلْأَخْيَارِ وَ اَلاِنْطِبَاعُ لِلْأَشْرَارِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُعَجِّلُ اَلْفَنَاءَ قَطِيعَةُ اَلرَّحِمِ وَ اَلْيَمِينُ اَلْفَاجِرَةُ وَ اَلْأَقْوَالُ اَلْكَاذِبَةُ وَ اَِّنَاءُ وَ سَدُّ طُرُقِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اِدِّعَاءُ اَلْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَقْطَعُ اَلرَّجَاءَ اَلْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اَللَّهِ وَ اَلْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ اَلثِّقَةُ بِغَيْرِ اَللَّهِ وَ اَلتَّكْذِيبُ بِوَعْدِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُظْلِمُ اَلْهَوَاءَ اَلسِّحْرُ وَ اَلْكِهَانَةُ وَ اَلْإِيمَانُ بِالنُّجُومِ وَ اَلتَّكْذِيبُ بِالْقَدَرِ وَ عُقُوقُ اَلْوَالِدَيْنِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَكْشِفُ اَلْغِطَاءَ اَلاِسْتِدَانَةُ بِغَيْرِ نِيَّةِ اَلْأَدَاءِ وَ اَلْإِسْرَافُ فِي اَلنَّفَقَةِ عَلَى اَلْبَاطِلِ وَ اَلْبُخْلُ عَلَى اَلْأَهْلِ وَ اَلْوَلَدِ وَ ذَوِي اَلْأَرْحَامِ وَ سُوءُ اَلْخُلُقِ وَ قِلَّةُ اَلصَّبْرِ وَ اِسْتِعْمَالُ اَلضَّجَرِ وَ اَلْكَسَلِ وَ اَلاِسْتِهَانَةُ بِأَهْلِ اَلدِّينِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَرُدُّ اَلدُّعَاءَ سُوءُ اَلنِّيَّةِ وَ خُبْثُ اَلسَّرِيرَةِ وَ اَلنِّفَاقُ مَعَ اَلْإِخْوَانِ وَ تَرْكُ اَلتَّصْدِيقِ بِالْإِجَابَةِ وَ تَأْخِيرُ اَلصَّلَوَاتِ اَلْمَفْرُوضَاتِ حَتَّى تَذْهَبَ أَوْقَاتُهَا وَ تَرْكُ اَلتَّقَرُّبِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبِرِّ وَ اَلصَّدَقَةِ وَ اِسْتِعْمَالُ اَلْبَذَاءِ وَ اَلْفُحْشِ فِي اَلْقَوْلِ وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تَحْبِسُ غَيْثَ اَلسَّمَاءِ جَوْرُ اَلْحُكَّامِ فِي اَلْقَضَاءِ وَ شَهَادَةُ اَُّورِ وَ كِتْمَانُ اَلشَّهَادَةِ وَ مَنْعُ اََّكَاةِ وَ اَلْقَرْضِ وَ اَلْمَاعُونِ وَ قَسَاوَةُ اَلْقُلُوبِ عَلَى أَهْلِ اَلْفَقْرِ وَ اَلْفَاقَةِ وَ ظُلْمُ اَلْيَتِيمِ وَ اَلْأَرْمَلَةِ وَ اِنْتِهَارُ اَلسَّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّيْلِ.


امام زين العابدين عليه السّلام فرمود:گناهانى كه نعمت را تغيير مى‌دهند عبارتند از:ظلم و تعدّى بر مردم،و ترك عمل خيرى كه به آن عادت شده،و ترك أمر به نيكيها،و كفران نعمت،و ترك شكر،اين‌ها همان است كه خدا در باره‌اش فرمود:« إِنَّ‌ اَللّ?هَ‌ لا? يُغَيِّرُ م?ا بِقَوْمٍ‌ حَتّ?ى يُغَيِّرُوا م?ا بِأَنْفُسِهِمْ‌ »(خداوند وضع هيچ گروهى را دگرگون نمى‌سازد جز آنكه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند-رعد 11:13). و آن گناهانى كه موجب پشيمانى مى‌گردد،كشتن فردى است كه خداوند منع كرده و فرموده است:« وَ لا? تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ‌ اَلَّتِي حَرَّمَ‌ اَللّ?هُ‌ »(و نفسى را كه خدا حرام كرده است،نكشيد-اسرى 33:17). و خداوند در داستان قابيل فرمود:وى چون هابيل را كشت و از دفن او عاجز شد،نفس سركش او قتل برادرش را در نظر وى خوب جلوه داد:« فَأَصْبَحَ‌ مِنَ‌ اَلنّ?ادِمِينَ‌ »(پس گشت از پشيمانان-مائده 31:5).و(از ديگر گناهان)ترك پيوند خويشاوندى آنقدر كه از او چشم بپوشند(مثل آنكه چنين خويشاوندى نداشته‌اند)، و ترك نماز تا وقت آن بگذرد،و ترك وصيّت و ندادن ردّ مظالم،و منع زكات تا هنگامى كه مرگ فرا رسد و زبان از گفتار بازماند.و گناهانى كه موجب نزول انتقام و خشم الهى است:نافرمانى كردن شخص عارف است،يعنى:با آنكه شناخت دارد سر به طغيان برداشته و بر مردم گردن فرازى كند و بعضى از آنان را مورد استهزا و نيشخند قرار دهد. و گناهانى كه باعث مى‌گردد بهر? الهى از انسان دور گردد:اظهار نيازمندى نمودن،و خوابيدن در ثلث اوّل شب(وقت نماز عشا)و در وقت نماز صبح،و نعمت را خوار شمردن و گله از معبود بزرگوار نمودن است. و گناهانى كه پرده‌هاى عصمت را پاره مى‌كند عبارتند از:نوشيدن هر نوع از مشروبات مست‌كننده،قمار بازى،و انجام كارهاى مضحك،و آنچه موجب خنده‌هاى بيجا است از لغو گويى و شوخى،عيبجوئى مردم،بازگو كردن آن،.و همنشينى با كافران و آدمهاى بى‌بند و بار و شكّاك. و گناهانى كه بلا نازل مى‌كنند:ترك فريادرسى مظلوم و يارى ندادن او، و رها ساختن امر بمعروف و نهى از منكر است.و گناهانى كه دولت(ثروت و قدرت و حكومت)را از انسان مى‌گيرد و به دشمنان مى‌دهد،ستم آشكارا،و علنى شدن گناه و سرپيچى از حق،و مباح شمردن آنچه حرام شمرده شده است،و نافرمانى از نيكان و سر فرودآوردن در برابر ستمگران،مى‌باشد. و گناهانى كه به كشيده شدن انسان به سوى فنا و نيستى سرعت مى‌بخشد، قطع رحم،سوگند دروغ،و دروغگوئى،،و بستن راه مسلمانان،و ناروا ادّعاى امامت كردن است. و گناهانى كه اميد را بدل به نوميدى مى‌كند:مأيوس شدن از رحمت خدا، و نااميدى از مهر پروردگار و اعتماد كردن به غير خدا،و دروغ پنداشتن نويد خداى عزّ و جلّ‌،مى‌باشند. و گناهانى كه هوا را تيره و تار مى‌گرداند:جادوگرى،خبر غيب گفتن و فال زدن،و ايمان داشتن به ستاره و تكذيب تقدير الهى،و نافرمانى و آزردن پدر و مادر است.و گناهانى كه پرده‌ها را كنار مى‌زند:وام خواستن بدون آنكه قصد باز پرداخت آن را داشته باشد،و زياده روى در بيهوده خرج كردن،و براى خانواده و فرزند و خويشاوند خرج نكردن،و بداخلاقى،و كم صبرى،و دلتنگى و بى‌قرار بودن از غم،و كاهلى نمودن،و سبك شمردن مؤمنان است. و گناهانى كه دعا را باز مى‌گرداند:نيّت بد داشتن،و پليدى باطن،و دوروئى با برادران دينى،و ترك تصديق به اجابت دعا و تأخير نمازهاى واجب تا وقت بگذرد،و ترك تقرّب جستن بخدا به وسيل? نيكى و خيرات،و بد دهنى و گفتن سخن زشت،هستند. و گناهانى كه مانع آمدن باران مى‌گردد،بيدادگرى حاكمان است در داورى،و گواهى دادن به دروغ و باطل،و پنهان داشتن شهادت،و ندادن زكات و باز پس ندادن قرض و ساير ما يحتاج(چون تبر و تيشه و آلات كار)و سخت شدن دلها بر بينوايان و نيازمندان و ستم نمودن به يتيمان و بيوه ن،و تشر زدن بر درخواست‌كننده،و مأوى ندادن و رد كردن او در شب هنگام.


 


 


 


شما را تا اجل مسمي زنده نگه مي دارد .


يکي از مهمترين اثرات ذنوب کم شدن عمر مي باشد که اين سه گانه آن را درست مي کند .


اجل معلق داريم و اجل مسمي که نهايت عمر ما همان چيزي است که در اجل مسمي ما تعيين شد هاست . 


که در روايات داريم انسان ها بيشتر بواسطه دنوبشان از دنيا مي روند .


امام صادق (عليه السلام):


مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ، وَ مَنْ يَعِيشُ بِالْإِحْسَانِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَعِيشُ بِالْأَعْمَارِ.


 


***يکي از خلفاي عباسي خواست پدرش را بواسطه ظلم هايش مجازات کند و به امام عسکري عرض کرد امام فرمودند : حق پدر تو قتل است ولي تو نکشي که عمرت کم مي شود .


***دو تا برادر بودند در مسير حج با هم قهر کردند و در روستايي توقف کردند ويکي از برادران به ديدن عمه ي خود رفت و آن برادر ديگر نرفت و در مسير ماري او را نيش زد و از دنيا رفت و ان برادر ديگر نزد امام صادق عليه السلام امد و امام فرمودند : مرگ هر دوي شما نزديک شده بود و تو بواسطه ي صله ي رحم که انجام دادي عمرت زياد شد .


 


شکايت حضرت نوح به خدا از نشنيدن تبليغش :


قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَو?تُ قَو?مِي لَي?ل?ا وَنَهَار?ا 5


فَلَم? يَزِد?هُم? دُعَا?ءِي? إِلَّا فِرَار?ا 6


وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَو?تُهُم? لِتَغ?فِرَ لَهُم? جَعَلُو?اْ أَصَ?بِعَهُم? فِي? ءَاذَانِهِم? وَ?س?تَغ?شَو?اْ ثِيَابَهُم? وَأَصَرُّواْ وَ?س?تَك?بَرُواْ ?س?تِك?بَار?ا


 


انقدر از دعوت من فرار مي کردند که تمام انگشتان دست خود را در گوش خود مي کردند و حتي موقعي که من را مي ديدند لباس خود را روي سر خود مي کشيدند و استکبار به خرج مي دادند .


 


 


 


اگر ايمان بياوريد برشما برکات نازل مي شود .


ثُمَّ إِنِّي دَعَو?تُهُم? جِهَار?ا 8


ثُمَّ إِنِّي? أَع?لَنتُ لَهُم? وَأَس?رَر?تُ لَهُم? إِس?رَار?ا 9


فَقُل?تُ ?س?تَغ?فِرُواْ رَبَّكُم? إِنَّهُ? كَانَ غَفَّار?ا 10


يُر?سِلِ ?لسَّمَا?ءَ عَلَي?كُم مِّد?رَار?ا 11


وَيُم?دِد?كُم بِأَم?وَ?ل? وَبَنِينَ وَيَج?عَل لَّكُم? جَنَّـ?ت? وَيَج?عَل لَّكُم? أَن?هَ?ر?ا


 


حضرت نوح بصورت پنها ني و اشکار و در جمع هاي يک نفري و چند نفري تبليغ مي کردند .


و مي فرمودند اثر ايمان برکات آسماني وزميني است .


وَلَو? أَنَّ أَه?لَ ?ل?قُرَى?? ءَامَنُواْ وَ?تَّقَو?اْ لَفَتَح?نَا عَلَي?هِم بَرَكَ?ت? مِّنَ ?لسَّمَا?ءِ وَ?ل?أَر?ضِ وَلَ?كِن كَذَّبُواْ فَأَخَذ?نَ?هُم بِمَا كَانُواْ يَك?سِبُونَ


 


سؤال : چه شد که برخي از کشورهاي خارجي که مسلمان نيستند وضعيت شان از ما بهتر است ؟


و از طرفي قرآن هم مي فرمايد : وَ لَوْ لاَ أَنْ يَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَکْفُرُ بِالرَّحْم?نِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ‌ (33)


و اگر نه آن بود كه [ همه ] مردم [ در انكار خدا ] امّتى واحد گردند ، قطعاً براى خانه‏هاى آنان كه به [ خداى ] رحمان كفر مى‏ورزيدند ، سقفها و نردبانهايى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مى‏داديم .?اخرف‏، 33?


يعني از طرفي خداوند به مومنان در برابر تقوي وعده برکات مي دهد و از طرفي به مومنان مي گويد که ثروت و راحتي را در اختيار کفار قرار مي دهيم و اگر بخاطر رعايت حال شما نبود رفاه حال آنها را بيشتر مي کرديم .


 


کفار در قالب قانون استدراج نعمت مي بينند : وَ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ‌ (2)


و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند ، به تدريج ، از جايى كه نمى‏دانند گريبانشان را خواهيم گرفت . ?الأعراف‏، 2?


-       که اين نعمت باعث عذاب بيشتر آنها خواهد شد و مومنان در قالب قانون برکت نعمت مي بينند و برکت يعني پايداري نعمت در قالب دنيا و آخرت و چه بسا برخي اوقات براي رعايت قانون برکت لازم است سختي هايي را هم ببينيم .


 


-       و از طرفي مشکلات و طوفان ها و سختي هايي که براي کشورهاي غير اسلامي رخ مي دهد کم نيستند


 


-       اگر کشورهاي اسلامي تقوا را درست رعايت کنند که يکي از وجوه تقوا رعايت نظم و کار با کيفيت انجام دادن و هست خوب بصورت طبيعي رشد در آنها بوجود مي آيد و خيلي از جاهايي که ما شکست مي خوريم بر اثر بي تقوايي است که در انجام امورات و وظايف خودمان داريم .


چون مشکل قوم نوح عدم باور مديريت خدا در عالم ماده بود مثالهايي از مديريت خدا براي آنها زدند و فرمودند چرا براي خدا بخاطر اين مديريت ها وقاري قائل نيستيد ؟ تعجب مي کنم !


مَّا لَكُم? لَا تَر?جُونَ لِلَّهِ وَقَار?ا شما را چه شده است که به عظمت و شکوه خدا حرمت قائل نيستيد.


وَقَد? خَلَقَكُم? أَط?وَارًا در حالى كه شما را در مراحل و حالاتى گوناگون آفريده (مواد خاكى، نبات، غذا، نطفه، علقه، مضغه، جنين، طفل، جوان و پير)


فقظ کافي است مراحل خلقت خودتان را نگاه کنيد ، چور خصوصيات ژن ها از نسل به نسل ديگر انتقال پيدا مي کند .


أَلَم? تَرَو?اْ كَي?فَ خَلَقَ ?للَّهُ سَب?عَ سَمَ?وَ?ت? طِبَاقاآيا ندانسته ايد كه خدا هفت آسمان را چگونه بر فراز يكديگر آفريد؟15


وَجَعَلَ ?ل?قَمَرَ فِيهِنَّ نُور?ا وَجَعَلَ ?لشَّم?سَ سِرَاج? ا و ماه را در ميان آنها روشنى بخش، و خورشيد را چراغ فروزان قرار داد16


وَ?للَّهُ أَن?بَتَكُم مِّنَ ?ل?أَر?ضِ نَبَات?ا و خدا شما را از زمين [مانند] گياهى رويانيد،17


ثُمَّ يُعِيدُكُم? فِيهَا وَيُخ?رِجُكُم? إِخ?رَاج?ا سپس شما را در آن باز مى گرداند و باز به صورتى ويژه بيرون مى آورد،


وَ?للَّهُ جَعَلَ لَكُمُ ?ل?أَر?ضَ بِسَاط?او خدا زمين را بر شما فرشى گسترده قرار داد،19


لِّتَس?لُكُواْ مِن?هَا سُبُل?ا فِجَاج?اتااز آن به راه هاى فراخ گشاده يا مختلف برويد


آيات 28 به بعد سوره ي هود .


 


 


 


داستان هايي که در قرآن ذکر مي شود از واقعيات وبراي بيدار شدن است نه خوابيدن و نه سرگرمي و تفريح ، لذا ادبياتي که در قرآن براي نقل داستان ذکر شده است به اين منظور است . 


داستان حضرت آدم : 


آيه 30 سوره مبارکه بقره  


وَإِذ? قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَـائِكَةِ إِنِّي جَاعِل فِي لأَرضِ خَلِيفَة قَالُو اْ أَتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَيَسفِكُ لدِّمَاءَ وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ .


آغاز داستان حضرت آدم در قرآن از اينجاست که خداوند به ملائکه فرمود: من مي خواهم در زمين خليفه قرار دهم . 


از اين جا معلوم مي شود خلقت حضرت آدم بعد از خلقت ملائکه بوده و جنيان هم قبلا خلق شده اند چون ابليس هم بوده است . 


خداوند فرمود : مي خواهم براي خودم خليفه قرار دهم 


1- سيستم قرار دادن جانشين در زمين فقط دست خداست 


2- فرمود من مي خواهم در روي زمين . و معلوم مي شود از ابتدا قرار بود آدم روي زمين بيايد حتي اگر ازآن درخت نمي خورد !


ملائکه سؤال کردند : 


خداونا مي خواهي موجودي بيافريني و خلفه قرار دهي که مي خواهد فساد کند ؟ 


و تعجب ملائکه از اين بابت بود که خليفه خدا بايد با بزرگي و پاکي خدا نسبتي داشته باشد . 


البته خداوند هم تکذيب نکرد حرف ملائکه را ولي فرمود من چيزي مي دانم که شما از آن خبر نداريد ، پس معلوم مي شود چيزهايي هستند ملائکه هم که آگاه به اسرار غيب هستند آگاه نيستند و غيب تر از غيب هم وجود دارد . 


اما اينکه ملائکه از گجا مي دانستند که انسان فساد مي کند در زمين : 


1- ملائکه تحليل عقلي کردند و در وجود انسان بي نهايت طلبي را ديدند و از طرفي عالم ماده را هم مي شناختند که بسيار محدود است و اين بي نهايت طلبي در فضاي محدود باعث بروز فساد مي شود هم در بين خد انسان ها و هم در گرايش به گناه . 


2- ملائکه فرا زمان و فرا مکان هستند و آنها توانستند با اين قابليت اينده را ببينند . 


3- خداوند قبل از اينکه آدم را بيافريند موجوداتي شبيه آدم آفريده بود که راهنما داشتند ولي به خاطر تمرد و گواهي هيشان نسلشان رو زوال رفت 


و لذا سؤال کردند ( اعتراض نکردند ، کار خدا اعتراض بردار نيست و ملائکه  براي دانستن سؤال کردند ) چطور اين سنخيت بين تو و اين موجود برقرار مي شود . 


 


و عَلَّمَ ءَادَمَ لأَسمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَى لمَلَـئِكَةِ فَقَالَ أَنبِـونِي بِأَسمَاءِ هَـؤُلَاءِ إِن كُنتُم صَدِقِينَ


خداوند در آغاز افرينش انسان براي او کلاس آموزشي قرار داد و تمام اسماء را به او آموخت و همين اسماء را به ملائکه هم عرضه کرد و فرمود از راست مي گوييد که از انسان ها برتر هستيد اين اسماء را به من بگويييد . 


نحوه تعليم علم به آدم و نوع علم : 


دو نوع علم وجود دارد يکي از نوع اگاهي و اطلاعات است که  جاي ان در مغز انسان است و اثر آم دانايي و مهارت است و فراموشي هم آسيب ان است . 


اما نوع دوم علم اطلاعات نيست که فراموش شود بلکه از جنس نور است و جاي ان در دل و قلب است که مرگز فهم اسنان است و با معصيت خدا از انسان گرفته مي شود و اثر اين علم ارتقاء سطح وجودي انسان است . 


وقتي در آيات بعدي مي بينيم فرشتگان بر آدم سجده مي کنند متوجه مي شويم علم حضرت آدم از نوع دوم بوده چون مقامش بالا رفته است و الا براي اطلاعات زياد ما حق نداريم جلوي کسي سجده کنيم و تعظيم کنيم و تمام ملائکه ( اجمعون ) با تمام مراتبي که دارند به آدم سجده کردند . 


ملائکه وقتي اين مقام و علوم را ديدند تعجب کردند و گفتند : 


قَالُواْ سُبحَنَكَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا إِنَّكَ أَنتَ لعَلِيمُ لحَكِيمُ


خداوندا اينجوري که آدم رشد کرد ه است هيچ کدام از ما رشد نکرد ايم ، اينقدر سريع تقرب پيدا کرد . 


و براي اينکه اين تسلط و برتري کامل شود خداوند فرمود آدم به ملائکه آموزش بده . 


قَالَ يَــادَمُ أَنبِئهُم بِأَسمَائِهِم فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائِهِم قَالَ أَلَم أَقُل لَّكُم إِنِّي أَعلَمُ غَيبَ لسَّمَاوات وَلأَرضِ وَأَعلَمُ مَا تُبدُونَ وَمَا كُنتُم تَكتُمُونَ


 



سؤال : اين اسامي چه بود که آدم با ان اوج گرفت  ؟ و آيا ما هم مي توانيم به مانند آدم با اين علم اوج بگيريم ؟


ويژگي هاي اسماء :


·        کلمه اسماء(اسماء کلها ) در زبان عربي جمع است و براي از سه نفر به بالا بکار مي رود .


·        ضمير هم (عرضهم )براي موجوداتي بکار مي رود که صاحب عقل هستند.


·       اين اسماء اثر ارتقاء دهندگي دارند .


·       از جنس نور هستند چون به قلب آدم دده شده بود .


سه نظر در مورد اسماء :


·       علماي اهل سنت گفتند : اسامي اشياء را خداوند به آدم آموخت ____ اين جواب نمي تواند درست باشد چون به واسطه ي اسماء ي که ادم آموخته بود بر ملائکه برتري يافته بود و اين برتري نمي تواند به خاطر ياد گرفتن اسامي اشياء باشد .


·       زبان هاي گوناگون را خداوند به آدم آموخت ____ در عالم مجردات که ملائکه هستند زبان هاي گوناگون معنا ندارد که ملائکه بخواهند آنرا از آدم ياد بگيرند


·       خداوند اسامي خودش را به ادم آموخت . _____ بر سر اسماء الف و لام جمع آمده و تمام اسامي خود را خدا به ادم ياد داده و اين اسامي بايد زنده باشند چون ضمير هم آمده و مشخص است که اسامي خداوند زنده نيستند و لفظ هستند و اگر منظور از اسامي خود خداوند باشد که خداوند مفرد است جمع نيست . پس اسامي خداوند هم نمي تواند مصداق اين اسماء باشد .


·       نظر چهارم


وقتي ابليس از درگاه خداوند به خاطر سجده نکردن رانده شد دليلش اين را گفت :


قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‌ (12)


فرمود : « چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى ؟ » گفت : « من از او بهترم . مرا از آتشى آفريدى و او را از گِل آفريدى . »


?الأعراف‏، 12?


بعد از اين خداوند فرمود :


قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ‌ (75)


فرمود : « اى ابليس ، چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى ؟ آيا تكبّر نمودى يا از [ جمله ] برترى‏جويانى ؟ »


?ص‏، 75?


پس دليل ابليس براي سجده نکردن اين بود که جسم من از ادم برتر هستم


وخداوند متعال فرمود : تو تکبر کردي يا از عالين بودي ؟ عالين چه کساني بودند که آنها مامور به سجده به آدم نبودند در صورتي که


تمام ملائکه مامور به سجده بودند فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‌ (30)


پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند ،


?الحجر، 30?


و عالين موجودات صاحب عقول بودند (فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ ه?ؤُلاَءِ) و از عالم غيب هم بودند و ملائکه و ابليس آشنا نبودند با آنها  چرا که


خداوند فرموده بود :


قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ‌ (33)


، فرمود : « آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمانها و زمين را مى‏دانم ; و آنچه را آشكار مى‏كنيد ، و آنچه را پنهان مى‏داشتيد


مى‏دانم ؟ »


?البقرة، 33?


 


در روايات داريم که فرمودند : ما عالين هستيم .


آدم و نسل ادم توانايي اين را دارند با عقل خود و استفاده از اين اسماء به مقاماتي برسند که ازملائکه جلو بزنند .


بنا به فرمايش امير المومنين : اتزعم انک جرم صغير فيک النطوي عالم الاکبر


انسان به واسطه ي علم مي تواند توسعه وجودي پيدا کند .


 


 


سؤال : سجده ي ملائکه يعني افتادن بر خاک براي خداوند بود يا براي آدم ؟


برخي مي گويند وقتي دستور داده شد به ملائکه سجده کنند منظور سجده بر خدا بود و سجده بر آدم در واقع سجده بر خدا بود در واقع سجده بر آدم به عنوان قبله گاه بود و مراد خدا بود و لي وقتي به ايات قرآن نگاه مي کنيم در جريان سجده به يوسف " وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قَالَ يَا أَبَتِ ه?ذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ .


و علت اين سجده را اينگونه بيان مي کنند :


قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ إِنْ کُنَّا لَخَاطِئِينَ‌ (91)


گفتند : « به خدا سوگند ، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم . »


?يوسف‏، 91?


 


و آنقدر برتري يوسف مشهود است که پيراهين يوسف باعث شفاي پدر مي شود و اين مصداق آثرک الله علينا است . .


و اين تعبير همان خواب دوران کودکي بود .


إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ‌ (4)


[ ياد كن ] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت : « اى پدر ، من [ در خواب ] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم . ديدم [ آنها ] براى من سجده مى‏كنند . »


?يوسف‏، 4?


 


پس اين سجده واقعا به خاطر مقام برتر آدم بود به مانند برادران يوسف و يعقوب که به خاطر مقام او سجده کردند  و سجده ي ملائکه هم پذيرش اين مقام بود که ابليس نداشت و به همين خاطر رانده شد پذيرش برتري آدم براي ابليس سخت بود والا اگر آدم نمادي بود به مانند قبله و در واقع سجده براي خدا بود سجده کردن اينقدر سخت نبود چون 6000 سال خدا را عبادت کرده بود .


 


 


اولين جايي که صحبت از همسر آدم مي شود زماني است که مي خواهد وارد بهشت شود .


وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا ه?ذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ‌ (35)


و گفتيم : « اى آدم ، خود و همسرت در اين باغ سكونت گير [ يد ] ; و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد ; و [ لى ] به اين درخت نزديك نشويد ، كه از ستمكاران خواهيد بود . »


?البقرة، 35?


 


سؤال : اين بهشتي که خدا براي آدم فراهم کرده بود چگونه بهشتي بود ؟


آيا باغي زميني بوده طبق نظر برخي مفسرين و يا طبق نظر برخي بهشت آخرتي بوده ؟


 


اين بهشت حتما برخي از زمين نبود چون مي فرمايد : قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً ?البقرة، 38? هبوط يعني فرود آمدن و اگر در زمين مي بودند بايد مي فرمود قلبنا الخرجوا منها


 


بهشت آخرتي هم نبود چون شب معراج پيامبر صلي الله و عليه وآله ديدند فرشتگاني دارند مي سازند و عده اي سريع مي سازند و عده اي نمي سازند و عده اي مي سازند و خراب مي کنند و پيامبر صلي الله و عليه وآله وقتي سؤال کردند پاسخ داده شد آنهايي که دارند براي آنها سريع ساخته مي شود دائم در ياد خدا و کار خوب هستند و مصالح زياد مي فرستند و آنهايي که برخي اوقات مي سازند براي آنها مصالح کم مي فرستند و آنهايي که مي سازند و خراب مي کنند صاحب آن کار خوبي انجام ميدهند و با گناه خرابش مي کنند .


دومين دليل اينکه که آن بهشت آدم بهشت آخرتي نبود اين است که در بهشت آخرتي ممنوعيتي وجود ندارد: لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ (35) در صورتي که در بهشت ادم ممنوعيت وجود داشت فرمود لا تقربا هذه الشجره  . سومين دليل اين است بهشت آخرتي دائمي و دار خلود است ولي آدم از بهش آمد بيرون دليل چهارم در بهشت پاياني ابليس اذن ورود ندارد اما در بهشت آدم ابليس وارد شد و توانست ادم را فريب بدهد دليل پنجم در بهشت پاياني هيچ آزار و اذيتي نيست و شرمندگي وجود ندارد اما در بهشت آدم وقتي از درخت تناول کردند لباس آنها از آنها گرفته شد و شدند و خجالت زده شدند


. فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‌ (121)


آن گاه از آن [ درخت ممنوع ] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود . و [ اين گونه ] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت .


?طه‏، 121?


نکته :


از ابتدا قرار بود آدم روي زمين بيايد و اين صحيح نيست که ما بگوييم اگر آدم از آن درخت نمي خورد ما تا ابد در بهشت بوديم ، چرا که همان ابتدا خداوند فرمود : اني جاعل في الارض خليفه  مثالآن شبيه زن و مرد جواني است که مي خواند يک ماه ماه عسل باشند و بخاطر اشتباهي يک هفته بيشتر نماندند و بعد ها بچه هاي انها بگويند اگر شمادعوايتان نمي شد ما تا ابد در ماه عسل بوديم .


 


 


اين درخت چه بود ؟


واژه لا تقربا در قرآن در بحث شراب استفاده شده است که مي فرمايد :   لا تقربوا الصلاه و انتم سکاري   . پس نماز پليد نيست بلکه چون شما امادگي نماز نداريد نزديک نماز نشويد و دستور خدا بر اينکه آدم نزديک اين درخت نشود منظور اين نيست که اين شجره پليد است شما نزديکش نشويد بلکه هنوز شما قابليت نداريد تا از اين درخت استفاده کنيد .


 


امام عسکري عليه السلام فرمودند : اين درخت درخت علم خلقت بود و اين درخت در اختيار اهل بيت عليهم السلام بود و آدم از اين درخت نهي شده بود ( زيارت جامعه کبيره مي خوانيم : و اياب الخلق اليکم و حساب الناس عليکم )


 


يک حرف اشتباه ديگر در اين جريان اين است که مي گويند حوا باعث شد آدم فريب بخورد وي طبق فرمايش قرآن اين اشتباه است :


فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا


شيطان هر دو را با هم فريب داد .


 


 


علت فريب خوردن حضرت ادم عليه السلام چه بود ؟


حضرت ادم طعم برتري بوسيله ي علم را چشيده بود و براي تجربه مقام بالاتر دوست داشت از آن درخت بخورد .


شيطان از اين علاقه استفاده کرد وبراي آنها قسم خورد .


فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ ه?ذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَيْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ‌ (20)


پس شيطان ، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود ، براى آنان نمايان گرداند ; و گفت : « پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد ، جز [ براى ] آنكه [ مبادا ] دو فرشته گرديد يا از [ زمره ] جاودانان شويد . »


?الأعراف‏، 20?


وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ‌ (21)


و براى آن دو سوگند ياد كرد كه : من قطعاً از خيرخواهان شما هستم .


?الأعراف‏، 21?


 


روش کار ابليس همين است که روي وعده هاي با ظاهر منطقي خود اصرار مي وزد تا فريب دهد .


و روز قيامت هم خودش اعتراف مي کند به اين روش


وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِي عَلَيْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ‌ (22)


و چون كار از كار گذشت [ و داورى صورت گرفت ] شيطان مى‏گويد : « در حقيقت ، خدا به شما وعده داد وعده راست ، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم ، و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود ، جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد . پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد . من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد . من به آنچه پيش از اين مرا [ در كار خدا ] شريك مى‏دانستيد كافرم » . آرى ! ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت .


?إبراهيم‏، 22?


 


 


و آدم به واسطه ي علاقه اي که داشت و استفاده شيطان از آن و جلوه دادن آن درخت براي رسيدن به ان مقام با قسم خوردن و منطقي برخورد کردن و اصرار توانست آدم را فريب دهد .


 


 


آيا آدم عليه السلام پيامبر نبود و معصوم نبود پش چرا فريب خورد ؟ و از طرفي خوب آدم توبه کرد پس چرا بازهم افتاد روي زمين و عقوبت شد .


·       در بهشت حضرت ادم پيامبر نبود


·       در بهشت جاي تکليف نيست و شريعتي نبود .


·       امر آنجا امر مولوي نيست بلکه امر ارشادي است يعني دستور نبود بلکه خداوند نفع ادم را به او تذکر داد و نصيحت بود ادم فريب خورد .


 


پس کار حضرت آدم معصيت نبود و ترک اولي بود و کاري که مناسب او نبود انجام داد و بهتر بود اين کار را انجام نمي داد و روي زمين آمدن مجازات او نبود چون توبه کرده بود بلکه اين امدن روي زمين اثر فعل آدم بود و از اول قرار بود روي زمين بيايد و اين خوردن از درخت باعث شد زودتر بيايد روي زمين .


 


لذا قرآن نذکر مي دهد که ما فرزندان آدم مانند آدم فريب نخوريم .


يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّکُمُ الشَّيْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ‌ (27)


اى فرزندان آدم ، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد ; چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند ، و لباسشان را از ايشان بركَند ، تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند . در حقيقت ، او و قبيله‏اش ، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بينيد ، مى‏بينند . ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند .


?الأعراف‏، 27?


 


سؤال : علت دشمني ابليس با آدم چه بود ؟


ابليس جني بود که در اثر 6000 هزار سال عبادت مقرب در گاره خدا بود به صورتي که شده بود عزازيل و برخي از ملائکه به او التماس دعا مي گفتند و اين روحيه خود برتر بيني و تکبر در وجود او بود و اصلا به خاطر همين برتري جويي خدا را عبادت مي کرد و براي همين قرآن مي گويد :کان من الکافرين و وقتي آدم برتري جست حسادت ورزيد ، پس در عالم خلقت انچيزي که موجب رانده شدن از در گاه خدا مي شود ديدن خود است و نديدن مقام علم و خاضع نبودن در برابر آن که وجود مقدس حضرات معصومين عليهم السلام هستند .


 


ابليس به ازاي 6000 سال عبادت از خدا در خواست هايي کرد ، آن ابزارها چه بود ؟


·       مهلت دادن تا قيامت - قَالَ رَبِّ فَأَنظِر?نِي? إِلَى? يَو?مِ يُب?عَثُونَ 79 قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ ?ل?مُنظَرِينَ 80 إِلَى? يَو?مِ ?ل?وَق?تِ ?ل?مَع?لُومِ


·       دادن فرزنداني که بتواند به کمک آنها فريب دهد بچه هاي آدم را و خداوند فرمود به ازاي هر بچه ادم به تو دو تا فرزند مي دهم که بتواني فريب دهي و دو تا ملک هم براي هر بچه ادم براي هدايتش فراهم مي کنم ( نکته اين است که خداوند آنقدر فرزند به ابليس مي دهد تا با اختيار خود دو نفر براي هر بچه ي آدم بماند )


·       در خواست کرد کاري کن من و بچه هاي من آدم را ببينيم و آنها ما را نبينند .


يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّکُمُ الشَّيْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ‌ (27) اى فرزندان آدم ، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد ; چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند ، و لباسشان را از ايشان بركَند ، تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند . در حقيقت ، او و قبيله‏اش ، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بينيد ، مى‏بينند . ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند .?الأعراف‏، 27?


قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِيمَ‌ (16)


گفت : « پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى ، من هم براى [ فريفتن ] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست .


?الأعراف‏، 16?


 


 


دستور داده شد به ادم که در زمين مستقر شود :


فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِينٍ‌ (36) پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد ; و از آنچه در آن بودند ايشان را به درآورد ; و فرموديم : « فرود آييد ، شما دشمن همديگريد ; و براى شما در زمين قرارگاه ، و تا چندى برخوردارى خواهد بود . »?البقرة، 36?


 


ابليس و ادم و حوا از بهشت اخراج شدند و ابليس به بخشي از هدف خودش رسيده بود .


آدم خيلي پشيمان بود و بسيار گريه مي کرد که فرشته ها توبه کردن را به او آموختند .


فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‌ (37) سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود ; و [ خدا ] بر او ببخشود ; آرى ، او [ ست كه ] توبه‏پذيرِ مهربان است .?البقرة، 37?


خداوند به سمت انسان بازگشت کرد و پذيرفت عذر خواهي او را چون مي فرمايد « فتاب عليه » و پذيرش خداوند هم کريمانه است که او تواب و رحيم است


در روايات داريم که شخصي معصيتي کرده و خداوند او را مي بخشد و مي فرستد او را در بهشت و آن بنده ياد گناهان خود در دنيا مي افتد و شرمنده مي شود و خداوند متعال براي اينکه اذيت نشود حفظه ي او را بر مي دارد تا ياد آوري نکند و به جاي آن خوبي مي گذارد


إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَل?ا صَ?لِح?ا فَأُوْلَـ??ئِكَ يُبَدِّلُ ?للَّهُ سَيِّـ?َاتِهِم? حَسَنَ?ت?? وَكَانَ ?للَّهُ غَفُور?ا رَّحِيم?ا


و آن بنده وقتي مرور مي کند مي بيند چقدر کار خوب دارد ولي مخاسبه نشده و به خدا مي گويد خدايا اشتباه نشده من با اين کارها نبايد اينجا مي بودم ، جايگاه من بايد بالاتر مي بود و خداوند جايگاه او را ارتقاء مي دهد .


 


اسمائي که به آدم القاء شده بود چه بود ؟


شخصي از امام صادق عليه السلام سؤال کرد و امام فرمودند : آن اين اسماء پنج تن آل عبا بودند ياحميد بحق محمد يا عالي بحق عل و يا فاطر بحق فاطمه و يا محسن بحق الحسن و يا قديم الاحسان بحق الحسين .


رواي سوال کرد آن کلماتي که خداوند با آنها امتحان ابراهيم را تمام کرد چه بود ؟


وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‌ (124)


و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود ، و وى آن همه را به انجام رسانيد ، [ خدا به او ] فرمود : « من تو را پيشواى مردم قرار دادم . » [ ابراهيم ] پرسيد : « از دودمانم [ چطور ] ؟ » فرمود : « پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد . »


?البقرة، 124?


امام فرمودند آن کلماتي که ابراهيم عليه السلام با ان امتحان شد تمام ما اهل بيت عليهم السلام بوديم .


 


راهي براي رشد در عالم وجود ندارد جز از در خانه ي اهل بيت عليهم السلام .


در زيارت جامعه مي خوانيم : انتم باب الله التي مبتلي به الناس


قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ‌ (38)


فرموديم : « جملگى از آن فرود آييد . پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد ، آنان كه هدايتم را پيروى كنند بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد .


وَ?لَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِـ?َايَ?تِنَا? أُوْلَـ??ئِكَ أَص?حَ?بُ ?لنَّارِ? هُم? فِيهَا خَ?لِدُونَ


?البقرة، 38?


خوف نسبت به آينده است و حزن نسبت به گذشته است 


با مقابل هم قرار دادم دو آيه متوجه مي شويم که هاديان الهي همان آيات خداوند هستند که برخي با تکذيب آن ها همنشين اتش مي شوند .


 


 



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرفداران کارتون فوتبالیست ها مدرس اخلاق حرفه ای MBTI شخصیت شناسی ام بی تی آی مهر شادمانی درب اتوماتیک تبریز پاسخ های شیعه به شبهه های وهابی ها و سلفی ها raheomid چهار سوي علم تک اموزش 0creation خلاصه کتاب مبانی نوروسایکولوژی انسان احمد علی پور